انسان امروز بر اثر تضاد و تعارضي که در درون دارد در نتيجه و سرگردان و در اجتماع بشري وانهاده است. جمع ما از هم پاشيده است، در جمع است ولي بحساب نمي آيد. در بين مردم است ولي چون نعش سرد و فسرده کسي را دل به او نمي سوزد از درماندگي معتاد شده، کارش به آسمان جلي رسيده است. او فرياد دارد ولي نمي تواند آن را بر آورد، سر و صدا دارد ولي بجائي نمي رسد و گوشي بدهکار آن نيست. روحش اسير است، و قامتي دو تکه اي با فنوحيات اسکلت او را تشکيل مي دهند.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت